محل تبلیغات شما
زن جوان با بیان این که تحمل بدرفتاری و کتک کاری‌های همسرم را ندارم، درباره قصه زندگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد توضیحاتی ارائه داد.

زن جوان: صمد توجهی به معلولیتم نداشت و مرا زیباترین دختر دنیا می‌دانست خانواده صمد» به شدت مخالف ازدواج ما بودند، زیرا من معلولیت جسمی داشتم. حالا هم که زندگی ما در آستانه ویرانی قرار دارد، آن‌ها مرا مقصر زندگی جهنمی پسرشان می‌دانند چرا که.

این‌ها بخشی از اظهارات زن جوانی است که با یک تصمیم اشتباه و به قول خودش احمقانه» تا آستانه مرگ پیش رفته است. این زن جوان با بیان این که تحمل بدرفتاری و کتک کاری‌های همسرم را نداشتم، درباره قصه زندگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: زمانی که کودکی خردسال بودم عروسکم را به آغوش گرفتم و با در حیاط منزل مان مشغول بازی شدم، در همین هنگام دایی بزرگم وارد شد و به سراغ مادرم رفت. چند دقیقه بعد جیغ و فریاد مادرم به هوا برخاست و من از ترس عروسکم را محکم به آغوش گرفتم. در یک لحظه همه فامیل و همسایگان به خانه ما آمدند و مادرم را دلداری می‌دادند. ساعتی بعد مادرم اشک ریزان مرا به داخل اتاق برد و پیراهن صورتی گلدارم را با بلوز مشکی عوض کرد. همه گریه می‌کردند و به من می‌گفتند پدرت به مسافرت رفته است! از آن روز به بعد همواره چشمم به در بود تا پدرم بازگردد، اما این آرزو هیچ وقت محقق نشد، زیرا وقتی بزرگ‌تر شدم فهمیدم پدرم را در یک حادثه رانندگی از دست داده ام. انگار با رفتن پدرم خوشبختی از زندگی ما فرار کرده بود، مادرم به ناچار من و خواهرم و سه برادر بزرگ ترم را در حالی زیر بال و پرش گرفت که من به طور مادرزادی دچار معلولیت جسمی بودم. برادر بزرگم ترک تحصیل کرد تا هزینه‌های زندگی را تامین کند. مادرم نیز کار می‌کرد تا ما در رفاه باشیم. اما من به خاطر همین نقص جسمانی که پایم را روی زمین می‌کشیدم همواره مورد تمسخر دانش آموزان قرار می‌گرفتم به همین دلیل اعتماد به نفس ضعیفی داشتم و سعی می‌کردم در زنگ‌های تفریح خودم را از دید دیگر دانش آموزان مدرسه پنهان کنم. خلاصه به هر طریقی بود مقطع دبیرستان را به پایان رساندم و دیگر ادامه تحصیل ندادم. البته مشکلات مالی نیز در این تصمیم بی تاثیر نبود. زیرا برادران و خواهرم ازدواج کرده بودند و مشکلات خودشان را داشتند. از سوی دیگر نیز مادرم توان کار کردن نداشت اگرچه بعد از ترک تحصیل و به دلیل معلولیت جسمی نمی‌توانستم شغل مناسبی برای خودم پیدا کنم، اما بالاخره در یک فروشگاه عطر و ادکلن به عنوان فروشنده مشغول کار شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم.


حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) درخصوص گنجایش فکر + تصویرنوشته

معنای بزرگواری از منظر امام حسن(ع) + تصویرنوشته

طرز تهیه سوپ خوشمزه برای روز‌های سرد

مادرم ,زندگی ,یک ,زن ,همین ,معلولیت ,و به ,زن جوان ,در یک ,معلولیت جسمی ,و خواهرم ,کارشناس اجتماعی کلانتری

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

راهنمای شهر آشخانه Sourgh my routines loychauvisig nemycompli Cheap Jerseys China کارشناسی رسمی دادگستری98 Sandra's style روزانه های یک مرد متاهل wfdol poupées en silicone